زیبایی های جنگ
جنگ واقعه خیلی تلخی هست و لی انگار با تاریخ بشر پیوند عمیقی داره و هرگاه ما کتاب تاریخ میخوندیم پر بود از جنگ های مختلف بین قبایل و قوم ها و کشور ها و حتی افراد یک خانواده
انسان ها در جنگ به سه دلیل رنج میبرنند
- آدم ها ضعف تربیتی داره و این ضعف ها در جنگ و اساسا در چالش ها تقویت میشه مثلا اونی که پرخاشگری داره در جنگ و در چالش ها پرخاشگر تر میشه
شما اگر پرتقالی رو فشار بدین از آن آب پرتقال بیرون میاد و ما انتظار نداریم که آب آلبالو بیرون بیاد جنگ ضعف های ما رو نمایان میکند
ما ضعف هارا در ایام فراغت جدی نمیگیریم
- آماده نبودن برای شرایط جنگی
یهودیه سالها جنگیدن و بالاخره آمادگی دارن و مثلا میدونه وقتی آژیر میزنن باید برو مثلادر جدول درازه بکشه و ما تقریبا 35 ساله که توی رفاه بودیم و گاهی نظامی های ما یه مانور داشتم که اون همی کمی شبیه به جنگه
خوب های ما وقتی میرن هیات برای حاجت میرن برای قوی شدن درچالش نمیرن لذا وقتی جنگ میشه استرس میگیره در حالی که هیات باید من آماده میکرد برای شهادت من برای زینبی گریه کردم که میگه ما رایت الا جمیلا ، من برای حسینی گزیه کردم که میگه اگه دین جدم جز با شهادت من اصلاح نمیشه پس ای شمشیر ها بیایید
و اصلا فروع دین چند تا هست
نماز و روزه
خمس و زکات
حج و جهاد
برای حاجت رفتن عیبی نداره ولی مشکل اینه که فرع بجای اصل میشینه
با کوچکترین شایعه ای دل من خالی میشه منطقه 18 تهران و فراری دادن یه جاسوس
ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا
- تعطیلی عمل نمیدانه چطوری مواجهه داشته باشه یا حداقل خودش رو مشغول کنه لذا میره مرتب خبر ها رو چک میکنه استرس رو بالا میبره
هدف این چند جلسه ودر این فراغت آمادگی برای جنگه
چند آیه بعنوان قطعه هایی بعنوان تابلو که باعث آمادگی درونی برای جنگ میشه
سوره بقره آیه 216
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
زیبایی های جنگ
باینکه خیلی تلخی دازه جنگ مثلاز دست دادن سرمایه،رفتن مسافرت و گیر کردن در سفر، کارش گره خورده با اینترنت ،کارگر روز مزده و دیگه کار نیست
- یادآوری نعمت ها بوسیله مریض ها و از دست دادن ها و فضای جنگ و جهاد
حالا وقتی از کنار پدافند ها رد میشیم سپاسگزار تر رد میشیم و قدران کسانی میشیم که با خانواده وادع میکنه و میره و سوفور های شهرداری و از پرستارها و پزشک ها و...
- همبستگی اجتماعی
اون دختره بد حجاب هم خواهر منه و یا اون حزب اللهی هم برادر من و خودش رو جلوی گلوله انداخته و از التاف خفیه الهی این بود که اول سردار ها شهید شدن اگه اول مردم شهید شده بودند مردم میگفتن ببینید اینها رفتن ماجراجویی درست کردن و هزینه شو دارن مردم میدن
- فرصت خودشناسی
همه ما در فضای آرام خودمان نمیشناسیم من چرا الان نمیتونم نماز بخونم ،من چقدر از مرگ میترسم من چقدر آرزو هام دور و درازه مثال خواب آقای زادهوش
اساسا آدم اهل دعا توی فضای جنگ اهل دعاتره آدم آرام توی جنگ آروم تره آدم عصبی توی جنگ عصبی تره البته این قاعده تر و استثنا هم داره
- خودسازی بهترین فرصت برای خودسازی
همت یه معلم بود جنگ مثل یه زودپزه و در حال عادی سرعت ما کنده ما سریع میپذیم و سریع جا میافتیم و چرت غافلانه ما رو پاره میکنه
ألا وَإنَّ الدَّعیَّ ابنَ الدَّعیِّ قَد رَکَّزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ
- شناختن دوست و دشمن
حتی یمیز الخبیث من الطیب
- تقویت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی
جنگ یه شک وارد میکنه البته بی احتیاطی نباید بکنه ، مهارت تصمیم گیری پشت سنگ لحد
- درک اضطرار
همه ما مستجاب دعوه هستیم بشرط اینکه مضطر بشم اینکه بدانم از موشک من کاری بر نمیاد ما وقتی میگیم خدایا کمکم کن بعنی من درس رو خوندم من خودم تا 15 میرم تا 20 رو تو پر کن
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم ۖ مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَالضَّرّاءُ وَزُلزِلوا حَتّىٰ یَقولَ الرَّسولُ وَالَّذینَ آمَنوا مَعَهُ مَتىٰ نَصرُ اللَّهِ ۗ أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَریبٌ
عاشقی بر من پریشانت کنم
کم عمارت کن که ویرانت کنم
گر دو صد خانه کنی زنبوروار
چون مگس بیخان و بیمانت کنم
تو بر آنک خلق را حیران کنی
من بر آنک مست و حیرانت کنم
گر که قافی تو را چون آسیا
آرم اندر چرخ و گردانت کنم
ور تو افلاطون و لقمانی به علم
من به یک دیدار نادانت کنم
تو به دست من چو مرغی مردهای
من صیادم دام مرغانت کنم
بر سر گنجی چو ماری خفتهای
من چو مار خسته پیچانت کنم
خواه دلیلی گو و خواهی خود مگو
در دلالت عین برهانت کنم
خواه گو لاحول خواهی خود مگو
چون شهت لاحول شیطانت کنم
چند می باشی اسیر این و آن
گر برون آیی از این آنت کنم
ای صدف چون آمدی در بحر ما
چون صدفها گوهرافشانت کنم
بر گلویت تیغها را دست نیست
گر چو اسماعیل قربانت کنم
چون خلیلی هیچ از آتش مترس
من ز آتش صد گلستانت کنم
دامن ما گیر اگر تردامنی
تا چو مه از نور دامانت کنم
من همایم سایه کردم بر سرت
تا که افریدون و سلطانت کنم
هین قرائت کم کن و خاموش باش
تا بخوانم عین قرآنت کنم